از جوانی حسرت بسیار میماند به جا
آنچنان کز رفتن گل خار میماند به جا
آنچه از عمر سبکرفتار میماند به جا
آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است
در کف گلچین ز گلشن، خار میماند به جا
کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی
پیش این سیلاب، کی دیوار میماند به جا؟
جسم خاکی مانع عمر سبکرفتار نیست
وقت آن کس خوش کزو آثار میماند به جا
هیچ کار از سعی ما چون کوهکن صورت نبست
از شمار درهم و دینار میماند به جا
زنگ افسوسی به دست خواجه هنگام رحیل
چون قلم از ما همین گفتار میماند به جا
نیست از کردار ما بیحاصلان را بهرهای
برگ صائب بیشتر از بار میماند به جا
((صائب تبریزی))